استان دوست
دوست ندارم سراز سجده بردارم،وقتی به قدمگاهت پای می گذارم…انجاکه دست از همه چیز می کشم به شوق دیدارت …سرازپانشناسم، در دلم کعبه ای دارم،باصدای اذان صبح خاک دلم بازشد!جوشید چشمه ی عشق توباز که واشد جانماز..آب وایینه دلم، خوشادلی که شب،یانیمه های شب،سپیده ی سحر،استغفاری دگر،سجده باچشم تر،کسی چه میداند؟!شاید اخرین باشد، صدایم کرده ای ای دوست… منت گذار به حال خود رهایم نکن،پر شکسته ام، تسبیح راگسسته ام یعنی خطا کرده ام محبوب من،خوب می دانم حرمت شکسته ام..
باسلام من زینب رادسریان هستم لطفا نظربدهید …هدف من ارج نهادن به عقاید وارزش هاست ویاد کردن از ارزشمند ترین داشته هایمان…