#به-قلم-خودم
چقدر زود خسته شدی دل من با این همه راه نرفته؟!!با خودم حساب کردم که کجا برای تو زندگی کرده ام؟
خانه دلم روی سرم خراب شد ، وقتی جز یادت دارایی نداشتم تا به پایت بریزم که برگردی….همه چیز مرا طوفان آرزوها باخود برده است، وتو آخرین شاخه ی امیدهستی،در میان سیلاب گناه! آخرین جوانه روی درخت زندگی ام،لمس دستان توست زندگی! و حیات حضور توست در حیاط خانه مان،زیر باران تابش نور آفتاب، روشنی دل ظلمت زده ی شب،مهتاب نگاه توست! ومن آن ابر تیره ام که. نمی بارم،اما پر از غرورم! این بار می شکنم،تورا صدا می زنم،من خفته ام،توبیدار،و این حادثه ی عشق تکرار می شود تا تورا در بازار دنیا ارزان نفروشم،تو یوسف این دیر هستی ، ومن دست از بت ها کشیده ام و روبه آستان خدا دویدم،نام تو بر زبانم جاریست،بی یاری تو نتوانم زیست،ای ناجی دل های خسته از گناه،ای ستایش شده در کتاب های انبیاء، رخ نمایان کن،که بی تو پایان دنیاست زمانه ام!
صدای تو آیه های قرآن است،و نگاهت رحمت باران،حضورت آبی آسمان است و محبت بی پایان، بودنت پناه غریبان است، دل در گرو این آستان است ،تا دم مرگ، تنها میراث من از این دنیا،محبت این خاندان است، وعلی(ع) مقتدای پاکان است، حلقه ی وصل زمین و آسمان است…وآخرین فرزند او مهدی صاحب الزمان(عج) است،اوست که دل ها به انتظارش نگران است. به انتظار دیدن روی امام زمانم، مانده ام ،هستم،گرچه نیستم آن چنان لایق ! اما دل است و مهر او، محبت دیده است از اهل بیت محمد(صلی الله علیه و آله وسلم) ، و این انتخابی است که در سرشت من است، از روز نیستی ام تا کنون مولای من، مهدی صاحب الزمان(عج) است.
گدایی محبت محمد و آل محمد(ص)، افتخار اهل زمین و آسمان است. زمزمه های کودکی ام صلوات برمحمد(ص) و آل محمد(ص)، آرزوی همیشه ام،والمستشهدین بین یدیه ….
من آورده ام دلم را با این بار گناه،تو از من بپذیر که هنوز هم در دلم هستی ، خانه محبت توست سینه ام،ای پادشاه مهربانی و محبت، ظهور کن تا بی تابی های حیات آرام شود…