کاروان
#به-قلم-خودم
کاروان
نرسیده به کربلا ،نرسیده به مهران،نرسیده به ورودی شهر کاروان کنار مزار کاروان شهدا ایستاد. نام مسلم بن عقیل، روی پرچم کاروان و غربت شهدا …. عطر صلوات درفضاپیچید. اتوبوس کاروان وارد جاده شد و دور ودورتر شد…..نرسیده به کربلا،نرسیده به مهران،نرسیده به ورودی شهر ….همهمه جمعیت،مردم جمع شده بودند، اوایل صبح…..اتوبوس کاروان زائرین کربلا…. به دلیل سرعت زیاد، درپیچ وخم جاده ،واژگون شده بود! بعضی از مردمی که جمع شده بودند، صدای گریه شان بلند بود،بعضی ها هم سکوت!یکی می گفت آقا خودش به استقبالشان آمد….نزدیک حرمین،وسط خیابان بین الحرمین، یک دسته یاکریم نشستند و آب خوردند و پرکشیدند بالای گنبد! پروازشان نگاه همه را دزدیده بود…