مسیحا
من غروبی دلگیر، در اسمانت زنجیر
می شود دریای غم بانگاهت تبخیر
ای مسیحاگشته ام دیوانه ی گیسوی تو
نرگس مست شدسهم دست تقدیر
هرچه میگوید دلم،کم است از ماه روی تو
قلم می لرزد چودل، من ندارم تقصیر
تودمی بیا ببین،حال زار عاشقی
بذر عشق توشکفت،در دلم شد تکثیر
باز اقتدا کردم،دو رکعت نماز صبح
وصل کرد مرا به تو،نغمه ی یک تکبیر
ای دل عاشق من، بیقراری ها بس است
نام او زمزمه کن،نفس اخر بمیر