روى انّها مازالت بعد ابيها مُعصبة الرأس ناحِلة الجسم منهدّة الركن باكية العين مُحرقة القلب يغشى عليها ساعة بعد ساعة يعنى فاطمه پس از پدر سخت پژمرده با جسمى لاغر و اندامى ضعيف و چشمى گريان و دلى سوخته و پيوسته غش مى كرد و پس از ساعتى به هوش مى آمد.
امالى صدوق ص ۳۹۱:
عن اصبغ بن نباته قال قال امير المؤمنين على بن ابيطالب عن علّة دفنه لفاطمة بنت رسول اللّه ليلا فقال عليهالسلام انّها كانت ساخطة على قوم كرهت حضور هم جنازتها يعنى فاطمه از دست گروهى خشمناك بود و از اينكه آنان در تشييع جنازه و دفن او شركت كنند كراهت داشت (بدين سبب او را شب به خاك سپرد).
بحار ۴۳: پس از دفن متوجه قبر رسول خدا شد عرض كرد (خلاصه) سلام بر تو اى رسول خدا از من و از جانب دخترت كه اكنون به خدمتت رسيد و در جوارت مدفون شد، يا رسول الله صبر من تمام شد اما چاره ندارم وديعه اى كه به من سپرده بودى اكنون به سويت بازگشت زهرا از دست من رفت يا رسول الله دخترت براى تو خبر مى دهد كه امت اجتماع كردند و خلافت را از دست من گرفتند حق زهرا را غصب كردند احوال و اوضاع را با اصرار از فاطمه بپرس زيرا چه بسيار دردهائى داشت كه اظهار نكرد ولى براى تو مى گويد.
يا رسول الله اوضاع ما چنين بود كه ناچار شديم دخترت را مخفيانه در تاريكى شب به خاك بسپاريم حقّش را گرفتند و از ارث محروم كردند اين مصيبت را به شما تسليت مى گويم درود بر تو و همسر مهربانم.