#او_یک_فرمانده_بود
#به_قلم_خودم
دخترم 6ساله ام قبل ازشهادت سردارسلیمانی رشادت های اووهمراهانش را از زبان من وپدرش ودر تلویزیون شنیده بود وخوشحال وسرمست بود که داعش نمی توانست با وجود چنین مردانی وارد کشور مابشود….وبا زبان کودکانه اش جملاتی پر از واژه هایی که دوست داست:ستاره،پروانه،لالایی و..برای سردار میگفت…وقتی فهمید سردار شهید شده،میگفت نه سردار نباید بمیره!گفتم تو درست می گویی دخترم مانباید اجازه دهیم سردار فراموش شود… باید یاد کنیم قهرمان رویاهایمان را که واقعی بود ومیان مانفس می کشید وافتخارکنیم که اسلام وخاک ما،وطن عزیزمان سلیمان عشق می پروراند،اندوه رفتن سردار دلهامان را شکسته اماعزم مارانه!در راه سردار سلیمانی هستیم ومی مانیم تاجان دهیم. هرچند دخترم هنوز ناراحت است که سردار رفته،اما کمی بزرگتر شود میفهمد سرداربه نهایه امال العارفین رسیده،ودخترم با چادرش راه سردار را ادامه میدهدانشالله د