موضوع: "شعر"
دیدمت ،
آهستہ پرسیدمت
خواندمت ،
بر ره ڪَل افشاندمت
آمدے بر بام جان پر زدے
همچو نور
بر دیده بنشاندمت
بردمت
تا ڪهڪشانهاے عشق
پرڪشان
تا بے نشانهاے عشق
ڪَفتمت افتاده در پاے عشق
زنــدڪَی رویاے زیباے عشق..
فریدونمشیرے
در گذرگاهی چنین از عافیت مهجور،
بیکتابی اندر آن از دوزخی سوزان
حکایتهای رعبانگیز،
پرچمِ محزونِتان را
دور میبینم که باد افتاده باشد
روزی اندر سینهی مغرور!
زهرِ رنج از ناتوانیهای
معصومانهتان در دل،
همچو بوتیمار بر لبِ دریاچهی
شب میخورم اندوه.
آنچنان چون کاجِ پیری پُرغبارم من،
که گویی دیرگاهی رفته کز ابری
نمنمی باران نباریدهست…
#احمد_شاملو
، گل یاس
در کوچه که افتاد چادر خاکی مادر
ازداغ گل یاس آتشی در دل حیدر
فاطمه ام ابیها ،همسر ساقی کوثر
بعدتو شکسته شد، کمر فاتح خیبر
چه بگویم بانو،ساقه ی یاس شکست،علی شکست
چون شدی مدافع حرم،مدافعان رامادر
عشق خود ،سوخته ی داغ نگاه زهراست
آن لحظه که اتفاق افتاد…دست بسته ی علی،گل یاس پرپر
نه فقط فدک ،که دنیابرخیزد پیش پای ِ تو بانوی نجابتی،چشم ها خیره به تو،صبح روزمحشر
نور سجده های توشمع مدینه، یاس خوشبوی نبی،دل مولاراسکینه
سروری به مریم وهمدم فرشتگان،چشمه ی زلال کوثر
دروصف مقامت،کافیست گویم،خشم توخشم خداست
خشنودی تو رضوان است همین، الله اکبر!!