#به قلم_خودم
سلام بابا !همیشه من منتظر آمدن توبودم از کودکی ام یاد دارم که صدای پای تو چقدرشادمانم می کردو……دویدن های ببون دمپایی تا خریدن شیرین کودکی….همیشه اولین عیدی را ازتو می گرفتم ,بدون آنکه درخانه باشی سایه بان مابودی ! صدای نوحه های تو که درخانه می پیچید خبراز آمدن محرم می دادو شب عاشورا تاصبح نغمه ی الوداع می خواندی… کاش دوباره شور حسینی ات را ببینم!حضورت را می خواستیم اماهنوزباور نکرده بودیم بدون تو سخت است تا اینکه تورفتی. رفتنت مثل غروب خورشید یا یک آسمان ابری نبودنه!رفتنت شکستن بود شکستنی که صدایش را شنیدیم فهمیدیم کجابوده ایم !قدر پدررابدانیم تاهست …شاید نتوانیم آنطور که می خواهند عمل کنیم امایادکردن ودرکنارانهابودن زیباست وشاد کردن انها آسان است چون ازماتوقع زیادی ندارند.
پدرسایه خنک زیر آفتاب است که تاهست نمی دانی و وقتی رفت نبودنش را می فهمی.
روزت مبارک پدر
درود برهمه پدران
?????