سلام ای طلوع غریبانه
#به_قلم_خودم
سلام ای طلوع غریبانه خورشید درصبح زمستان!ای دست های تو سردی وبی کسی وغم راست پایان.ماه شب های عاشقانه ام,توسل سه شنبه های بی بهانه ام,به وقت صبح جمعه تویی ترانه ام,چه بگویم ازدلم
سنگ هم از دوری ات میشکند اقای من!چه رسدبه من دل شکسته ای .دیوانه ام…سلام می کنم به تو هر لحظه هرجا به هر روش!که شاید پاسخم دهی خیال می کنم من هم از دوستان این کاشانه ام…مرا بپذیر که درمرام تونیست,پس زدن عاشقی. هرچند گنه کار باشد وبد و روی سیاه
که من در سینه ام محبتی دارم به مادرت
این فاطمیه هم من از اوار غم های فاطمه ویرانه ام