#له-قلم-خودم
حال و هوای غریبی دارم، دلتنگم،بوی سیب برایم حس آشنایی دارد، یادتو می افتم ،ای مولای مظلوم من!دوباره محرم رسیدوپارچه های مشکی….دلم سیاهپوش عزای توست حسین….رنگ ماتم گرفته نگاهم…
هرسال که محرم می رسد انگار تازه مولای را غریبانه به شهادت می رسانند! و این تکرار روضه ها،سری روی نیزه، و گریه های خواهرانه ام،کنار خواهر حسین(ع)….
ای خدا !! ای خدا….دلتنگم،دلتنگ کربلا…
محرم که می رسد،دلم هوای روضه دارد
دلم میخواهد،کودک شیرخواره ام را درآغوش بگیرم،تشنگی اش را سیراب کنم،موهای دخترم را شانه کنم،و دخترم درآغوش پدرش آرام بگیرد! دلم هوای غریبانه ی عزا را حس میکند،زمزمه های حسینی به گوش میرسد،محرم،بوی سیب وحرم،بوی عود،زنجیر وعَلَم!
قدم به قدم،پابه پای زینب،تاقتلگاه،می رود دلم از وجودم ،با سری روی نیزه ها……قصه ی غریبی عقیله ی بنی هاشم،قهرمان کربلا!
گرچه عاشورا جدایی حسین(ع)وزینب(س) است! اما ،چون عقیله ی بنی هاشم به خاک زد روی سیاه اشقیارا! زیباست عاشقی و شهادت انتهای زیباست ،که دیدار خداست ….