زیارت رفتن باحوزه علمیه برای من خیلی آدم ساز بود.فهمیدم دوست فقط یه نفره اون هم خداست.اما باید بری وپیداکنی آدمی رو که رنگ خداست.مثل امام رضاع. اتفاقی افتاده برای من درس عبرتی شد تادل به دوست وطلبه خوش نکنم .وقتی نوبت گرفتن اتاق شد اینقدر اذیت شدم .من که پسرم گرسنه بود خیلی منوعصبی کرد گفتم خانم عزیز اسم منو بنویس توبرگه ها تابرم یه اتاق زود .همه سه نفری باهم بودن خوب معلوم بود من تنهام وهمواره باهم بودن رو سریع می نوشت
فقط گفتم نفر اخرنیافتم که دیرمیشه وبچه ام طاقت نداره.دلم خیلی شکست.چون هیچ کدوم از اوناکه فکر میکردم دوستام هستن حاضر نشدن بامن اتاق بگیرن.اخه من زائری بودم که بوی بدمیدادوپیف پیف بودم.بله هیچ کدوم ازدوستای خسته من نگاهی به بچه من ننداخته.حداقل توقع داشتم اجازه بدن من اتاق بگیرم.هرچی اصرارکردم.فقط اونارومی نوشت.برگه هارو خیلی دیرمیدادن .رفتیم بیرون چیزی خوردیم)کیک و…( منوپسرم اومدیم .باز پسرم بیقراربود.من عصبی شدم دلم شکست.زدم بیرون باهمون خاک وعرق رفتم حرم.های های گریه کردم توصحن ازادی.همه دورمن جمع شدن.
اینقدر زار دم. من فقط به خاطر دوستام اومدم مشهد که باهم باشیم.دیگه میدونستم من زایرقابلی نیستم گه کسی بامن اتاق نگرفت همه دوستام باهم فقط من بومیدادم.ابن تمام فکرم بود…..موندیم توصحن امامحسن مجتبی ع تانزدیک غروب خوابمون گرفت.روز بودکه رفتیم حرم من از امام رضا باهمون دل شکسته چیزی خواستم که به لطف امام رضاع محقق شد.من فهمیدم اونجا اون دل شکستن نعمتی شد تادعای من رواقا مورد توجه قراربده و حاجت روابشم.دوست وهمدم فقط رضاست.الانم که توحوزه هستم میدونم که اینجا فقط جمع شدیم دور هم درس بخونیم و دوست اونه که اون بالاست واهل بیت ع.دوست امام رضاع هست که هرطرف مشهد بری گم نمی شی!چون کافیه دوباره برگردی به آغوش حرم اونجا امنه.البته اون زیارت روهم شاید ما به زحمت بقیه رو راضی کردیم تابریم اما ملاقات بارضاع برای من خالی ازطرف نبود چون اخربه لطف رضا خداهم دل مارو راهی کرد وحاجت روادید.. من دیگه ازدل شکستن نمیترسم.