#به-قلم-خودم
جمعه دیگرهم رسید، به هر زمان ومکان به جستجوی توآم،وتمام جهان من دیدن توست،وتمام امیدم بودن تو!اگر زنده ام به تقدس هوایی است که تو در آن نفس می کشی! شک ندارم که این خاک لاله پرور وطن من جایگاه توست. توایستاده ای درمه، درکوچه های باران،شلوغی خیابان،انتهای اروند…..توسرسبزی کنار جاده هایی که اشتیاق می دهد به روح انتظار! وزمین ،با تمام لحظه هایش،حوادث وادم هایش،بی تویک فصل است،زمستان! حادثه آمدن تو،آخرین بهار زمین است واین بهارها،بی تو نمی شکفد…..
کتابهای نخوانده ام،نامه های ننوشته ام،شعرهای نگفته ام،سفرهای نرفته ام،اندیشه های ناب من ،که هنوز به آنها نرسیده ام….همه در نگاه توست!
بیا مرا ویران کن ودنیایم رابساز!که این من، بی تو چیزی نیست که عاشقی رابفهمد…..نگاهم کن،ببین که یک دل تورا انتخاب کرده ،میان این همه انتخاب ،ناب تویی وهرچه توراندارد،سراب….
من دست شستم از خودم، ودل دادم به نگاهی که دنیایی انتظارش رامی کشد…
دستم به آسمان است برای ظهور تو،کاش روشن شود چشمانم از عبورتو،خواشا آن خاک،آن کوچه،آن لحظه ،که معطّرمی شود ،باحضورتو!
من هیچ ندارم که به پایت گذارم ،مولای من جزیک دل،بایک قلم…
توبگذار روی دلم قدم…ای ماه دنیا ،جهانم فدای تو…