#به-قلم-خودم
خدایا دلم گرفته از این همه شرط ودلیل تراشی ها برای محبت کردن ،اینجا دیگه میخوام خودم باشم .روبروی تو دیگه لازم نیست حرفم روقورت بدم.چرا این دنیا اینطوریه ؟آدمها مثل عروسک دنبال آرزوها …مگر تو آخرش نیستی؟آخرهمونی که خواستیم.ماداریم کجامی ریم خداکه همین جاست کنارمون ،یه وقت تنهام نزاری،پوچ میشم،میخوام علت من باشی ، تو آغاز من بودی آخر نفس هام،اون لحظه که جون میدم ،یادم هست که دستات تنها داشته منه،میخوام دستم تودستت باشه!از همین حالا قول بده که اگر سست شدم تودستم رو رها نکنی …من باهمه احتیاجم به تومحتاجم ،باهمین سرافکندگی ام که هنوز هم مثل یه قاب خالی ام،فقط نگاه تورو کم دارم،آخه من دارم چه بلایی سر دلم میارم…دنیارو میخوام چیکار ؟؟من تورو دارم،بگو همین حالاکه هستی کنارم،بگو ازمن خسته نشدی،بگو…منم طاقت ندارم
خدایا من باز رفتم میدونم ..اومدم آخه من کجابرم که مثل آغوش تو دلم اونجا راحت گریه هاش،بغضش،آرزوهاش،دردهاش،حرفاش،همه وجودش بشه یه کلمه…الهی
منم راحت سربه مهر میزارم،اگر توببخشی،قبول کنی،گاهی چشماتو ببند وبه روم بخند.
من همونم که دلم از خودم بیزاره،دیگه از بار گناه،روی سیاه،حسرت ،آه،عمر تباه،دیگه داره بدون تو کم میاره،نگو خدای خوب من نگو دل سیاه من،به عرش توراه نداره،دلم داره یه چیزایی رو یادم میاره،تپیدنش تومحرم،اشک چشمام ،غم حسین، سربه زانو شدم از غصه ی فدک، دلم داره گره میزنه به نگات،نام مبارک علی، عطر ملیح صلوات،میدونم اجابت می کنی ،هنوز هم امید دارم،این عشق،ایمان،عقیده تودلم ، من رو به تو می رسونه آخرش خوب می دونم..واسه همینه عاشق حسینم وتا نفس آخر عاشق حسین ع می مونم…..