موضوع: "اهل بیت "
آمادگى براى سفر آخرت امام علیه السلام در این کلام حکیمانه و فشرده و کوتاه، مردم را براى آماده شدن سفر آخرت اندرز مى دهد و مى فرماید: «کسى که دورى سفر آخرت را به یاد داشته باشد خود را مهیا مىسازد»؛ (مَنْ تَذَکَّرَ بُعْدَ السَّفَرِ آسْتَعَدَّ). در این حدیث شریف و احادیث فراوان دیگر، مردمِ دنیا به مسافرانى تشبیه شده اند که به سوى منزلگاه دوردست اما بسیار مرفه و پربرکت در حرکتند و باید براى رسیدن به سرمنزل مقصود مرکبى راهوار و زاد و توشه اى فراوان آماده سازند وگرنه در وسط راه مى مانند و به مقصد نخواهند رسید. همین معنا به صورت دیگرى در حکمت ۷۷ آمده بود آنجا که فرمود: «آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ وَطُولِ الطَّرِیقِ وَبُعْدِ السَّفَرِ؛ آه از کمى زاد و توشه و طولانى بودن راه و دورى سفر». ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه خود و متقى هندى در کنزالعمّال حدیث جالبى ذکر مىکنند که بى ارتباط به مقصود ما نیست و مضمون آن چنین است : پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله رو به یارانش کرد و فرمود: مَثَل من و شما و دنیا همچون جمعیتى است که از یک بیابان خشک و خالى عبور مى کردند و به جایى رسیدند که نمى دانستند آنچه را پیمودند بیشتر است یا آنچه تا مقصد باقى مانده است؟ در حالى که زاد و توشه آنها تمام شد و مرکب آنها از راه ماند و در میان این بیابان خشک و خالى، سرگردان ماندند؛ نه زادى داشتند و نه مرکبى، ازاینرو به هلاکت یقین پیدا کردند. در این هنگام مردى نمایان شد که لباس خوبى بر تن داشت وقطرات آب از سر و رویش مى چکید. گفتند: به یقین این شخص از سرزمین آباد و پرآبى مى آید و احوال او نشان مى دهد که راه به آنجا نزدیک است. هنگامى که آن مرد به آنها رسید و حال ایشان را مشاهده کرد به آنها گفت: اگر شما را به محلى پرآب و باغ هاى سرسبز راهنمایى کنم چه مى کنید؟ گفتند: هرگز با تو مخالفت نخواهیم کرد. گفت: با خدا عهد و پیمان ببندید که چنین خواهد بود. آنها عهد و پیمان بستند و آن مرد آنها را به محلى پرآب و باغهایى سرسبز هدایت کرد. هنگامى که به آنجا رسیدند مقدار کمى در آنجا ماندند سپس آن مرد به آنها گفت: برخیزید و آماده شوید به سوى باغ هایى که از این باغ ها پربارتر وآبى که از این آب گواراتر است برویم. بسیارى از آنها گفتند: ما باور نمى کنیم به چنان سرزمینى برسیم؛ ولى گروه اندکى از آنها گفتند: مگر شما با این مرد عهد و پیمان نبستید که مخالفت نکنید؟ آنچه در آغاز گفته بود به حقیقت پیوست و بقیه گفتار او مانند آن است که در آغاز گفته. این گروه اندک، همراه آن مرد حرکت کردند و او آنها را به باغ هایى سرسبزتر و آبهایى گواراتر رساند؛ ولى آن گروه اول که مخالفت کرده بودند در همان شب دشمنانى به آنها حمله کرده و صبحگاهان عده اى کشته و عده اى اسیر شده بودند. قرآن مجید نیز مى گوید: «(وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَى)؛ زاد و توشه (براى سفر آخرت) برگیرید که برترین زاد و توشه همان تقوا و پرهیزکارى است». جالب اینکه در حدیثى مى خوانیم که زُهرى، یکى از سرشناسان اهل سنت از تابعین، امام على بن حسین علیه السلام را در شبى سرد و بارانى دیدار کرد در حالى که بر پشت آن حضرت مقدارى آرد بود و حضرت به سویى حرکت مى کرد. زهرى عرض کرد: اى پسر رسول خدا! این چیست؟ حضرت فرمود: قصد سفرى دارم و مشغول تهیه زاد و توشه آن و گذاشتن در محل مطمئنى هستم. زهرى گفت : غلام من اینجاست به شما کمک مى کند. حضرت قبول نکرد. زهرى عرض کرد: خودم آن را برمى دارم و براى شما مى آورم. امام سجادعلیه السلام فرمود: من میل ندارم چیزى که موجب نجات من و سبب حسن ورودم به مقصد است خودم حمل نکنم، تو را به خدا سوگند مىدهم که سراغ کار خود بروى و من را رها سازى. زهرى از آن حضرت جدا شد و رفت. بعد از چند روز امام علیه السلام را دید عرض کرد: اى پسر رسول خدا! اثرى از آن سفرى که فرمودى نمى بینم. امام علیه السلام فرمود: آرى اى زهرى. آن گمانى که کردى (که منظورم سفر دنیاست) درست نبوده است منظورم سفر آخرت و آماده شدن براى آن است. آرى. آماده شدن براى مرگ وسفر آخرت به وسیله پرهیز از حرام و بذل و بخشش در راه خیر حاصل مى شود.
منبع : پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
#به_قلم_خودم
سلام محبوبم زمین سپیدپوش شد مثل چشم هایم که بس به جاده بود ….پس کی می آیی توچنان درخیالم شکفته ای که هرجا می نگرم جزتونبینم!ودل همیشه نگران توست!برگرد برگرد تا بهار هم هم نشین روزهای سرد زمستان شود….این بار التماس من برای آمدنت از جنس دعاهای توست ودستم به آسمان رسیده…که برلبم ایه امن یجیب دمیده…ای غزال رمیده…نور دیده…دیگر وقتش رسیده بیا که طاقت ندارم,بی ذکر نامت شوق عبادت ندارم,ای زیبانگارم,جزتو دراین سیل گمراهی ره نجاتی ندارم!فدایت شوم فدای قدم هایت,ذکر لحظه هایت ,تسبیحات حضرت زهرایت,ای که می کنم جان را فدایت,قدم بگذار به خارستان دلم,به کوهستان سرد روحم,ای نسیم بهاری از کوی گمگشته دل من هم گذری داشته باش,شاید به التماس نگاهت در دلم جوانه ای شکفت ومن همه تو شدم…..بیا که سخت است دوری!برگرد که محال است صبوری …وقت آمدن توست انگار!آخر زمین وآسمان هم بی قرارند ,انگار انتظار شان به سر رسیده که زمین را بهار تویی وآسمان راقرار تو!
برگرد ای نگار دلهای پراز تپش یادخدا
بیا زنده کن ایمان دل های مرده را
بار دیگر بیا تا به سر رسد غیبت کبری
این بار طلوع کن از کعبه,بتاب ای عشق
ظهورتو پایان هر درد این دنیاست
ظهور آخرین منجی,طلوع فرزند زهراست
الهم ارنه طلعه الرشیده
دیگه جونم به لب رسیده…