امیر خیلییی بامعـــــرفت بود.. جلوی درب مسجد ایستاده بودیم، یه چرخی هم که بارش میوه ی طالبی بود جلو مسجد داشت میفروخت، یه آقایی که داشت سوا میکرد یه طالبی از دستش افتاد و له شد. بدون اینکه فروشنده ببینه گذاشت رو چرخ و بقیه رو خرید و رفت، امیر… بیشتر »