موضوع: "شعر"
❣چه زیبا گفت #سهراب_سپهری عزیز…
باید امروز حواسم باشد
که اگر قاصدکی را دیدم ،
آرزوهایم را بدهم تا برساند به خدا ،
به خدایی که خودم میدانم ،
نه خدایی که برایم از خشم ،
نه خدایی که برایم از قهر،
نه خدایی که برایم ز غضب ساخته اند.
به خدایی که خودم میدانم ،
به خدایی که دلش پروانه است ،
و به مرغان مهاجر هر سال راه را میگوید،
و به باران گفته است باغها تشنه شدند ،
و حواسش حتی
به دل نازک شب بو هم هست،
که مبادا که ترک بردارد
#به_قلم_خودم
ازتو دورم ولی به من نزدیکی
توشدی فانوس این تاریکی
رفته ام از هریاد جزیادتو,بی تومن بر بادم
ای غیاث المستغیثین ,من پرازفریادم
دستم را رها نکن, ای تو ازهمه رها
حتی برای لحظه ای, از دل من نشو جدا
دوستت دارم خدا,تورامیخوانم ای مالک
ربی,الهی وربی ,من لی غیرک؟
من خوب می دانم جانا,حضورت را نگاهت را
ببخش ای سریع الرضا ,بنده ی روسیاهت را
آمده ام تا کوی تو, بهانه ام اشک غریب
باز زمزمه ام شده ترانه ی امن یجیب
دست من ودرگاه تو,درحسرت پناه تو
آغوش بازکن بهترین,تا بمیرم در راه تو
شور تویی به وقت راز,عشق تویی سِرِّ نماز
تمام آرزوی من, دیدنِ تو…..رازونیاز
سلام میدهم ولی نیست همین عبادتم
دوباره سجده می روم نشان دهم ارادتم
من آمدم به سوی تو, هرگز تو در نبسته ای