در ماشین روبستم واز خیابون رد شدم یادم افتاد پول نیاوردم !دوباره برگشتم از شوهرم پول گرفتم ….قدم هاموتند کردم زمین شیب دار بود ,ترسیدم زمین بخورم ,یواش تر راه رفتم کوچه زیاد طویل نبود بعضی مغازه ها باز بودن …..چتر های زیادی رو باز کرده بودن توپیاده رو آبی’خاکستری’مشکی….از کنار چتر ها که رد شدم دیگه نزدیک در رسیدم ,خواستم پرده رو کنار بزنم برم قسمت زنانه (داشتم فکر میکردم کاش شکلات می خریدم می بردم باخودم) تپش قلبم زیاد شد…دیدم دستم خورد به در…..باز نمی شد هولش دادم ….بسته بود….وای یادم رفته کرونا!؟!!امام زاده زید بن علی بسته بود وفقط چند ساعت توروز باز میشد.منم باید بر می گشتم سلام دادم وپول رو انداختم توصندوق ….به ضریح نگاه کردم از دور ….حالا قدر زیارت رو بیشتر میدونم …چی بگم تو بازار هم نگشتم ,دل ودماغ هیچی نداشتم گفتم آقا بطلب.چیکار کنم ؟دل من اینجوریه شارژیه! زیارت میره انرژی می گیره
~?
داعش زن و بچه هایی رو که اسیر کرده بود از هم جدا کرد..
چند روز به اونها گرسنگی داد..!
تا اینک یک روز براشون چلو گوشت آوردن..!
زن های گرسنه بشدت مشغول خوردن شدن؛
وقتی سیر شدن،نسبت به فرزندانشون ابراز دلتنگی میکنن..
“داعشی ها میگن :گوشتی که خوردید فرزندانتون بودن..!”
- حاج قاسم با این ها میجنگید ..!(: